بسم الله الرحمن الرحیم
بالاخره، بعد از مدتها صفحه کلید با ما سر سازش گذاشت.
و اما قدر...
خوب گوش کن.
به حضرت مریم فرمود نخل را تکان بده! تا برای تو خرمای تازه بریزد.
نخل را تکان بده؟ یک زن، آنهم در حالت ضعف بدنی، آنهم نخل خرما !
یادم به حضرت اباالفضل افتاد که من از او غافل و او به یادم بود. فکر کردم، خوب اینها هر چقدر که ما غافل باشیم خودشان یادمان هستند و برایمان آنچه لازم باشد مینویسند.
فرمود ...
تو باید نخل را تکان دهی.
تو نخل را تکان بده.
شب را باید تا صبح بیدار بمانیم.
عین شاگردی که نگران تصحیح برگه اش کنار معلم میایستد تا ببیند بالاخره نمره چند میگیرد.
--------